حرفهايي كه در دلم ماند

((... سرمایه های یک دل ، حرفهایی است که برای نگفتن دارد... ))

Thursday, October 27, 2005

ابر مرد تاريخ

صداي مولا را مي شنوم كه مي گويد :" عزادارانم ، آيا پيش از آنكه بر من بگرييد دست مستمندي را كه به مهر به او مي نگرم گرفته ايد كه دينش را از فقر نفروشد ؟ و پيش از آنكه بر من بگرييد بر دين خدا گريسته ايد؟ " . آري مولايم مي گريست در غم قرآني كه او برايش چه نبردها كه نكرد ، به غم قرآني كه در خانه همه ما هست و انگار نيست . به غم كتابي كه از روحش هيچ نفهميديم و جسمش را پرستيديم و افسوس كه از جسمش نيز هيچ نفهميديم . صداي گريه مولايم مرا مي رنجاند .

آيا حق مطلب را در مورد يك شيعه و آن هم شيعه علي ادا كرده ايم ؟ آيا تا به حال فقط از پيروي مولا نامي را يدك كشيده ايم يا پيرو خوبي بوده ايم ؟
آيا علي را فقط جهت رفع گرفتاري يا ابزاري براي رسيدن به اهداف دنيايي خود خواسته ايم ؟ وسيله اي كه براي بخشيدن گناهان و صاف كردن خرابي ها در جاده خدا استفاده كنيم ؟ آيا علي در زندگي ما هم جايي دارد ؟ چرا اينقدر به زندگي كوفي عادت كرده ايم و تنها گذاشتن علي را مسئله اي نمي دانيم ؟ تا كي علي در غربت سر كند ؟ چرا صداي " هل من ناصر " اهل بيت به گوش كسي نمي رسد ؟ شفاعت خوب است اما علي نيامده است تا فقط شفيع باشد ، او هديه اي الهي است تا در زندگي ما تاثير گذار باشد . بياييم در اين شبهاي مبارك كه خداوند قرآن ناطق را از ما گرفته و قرآن مكتوب را به ما ارزاني كرده است از مولايمان مدد بگيريم و در جهت رسيدن به خداوند منان او را الگوي خود قرار دهيم تا بتوانيم اين راه پر پيچ و خم را به سلامت طي كنيم .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 


FREE Hit Counters!