حرفهايي كه در دلم ماند

((... سرمایه های یک دل ، حرفهایی است که برای نگفتن دارد... ))

Friday, January 13, 2006

يخ

گوشه اتاقش نشسته بود و زل زده بود به بيد پشت پنجره يه صبح سرد زمستوني بود اما سرديش نه براي برف و باد بود ، نه براي زمستون . وقتي تو چشام نگاه مي كرد منم سردم مي شد
وجودش يخ زده بود ، ديگه اون آدم هميشگي نبود . كسي كه حتي سردترين لحظه هام باهاش مثل يه روز بهاري مي موند. كسي كه بهم ياد داده بود شاد باشم ، حالا خودش تك و تنها گوشه اتاقش غمباد گرفته بود . اون تبديل شده بود به قالب يخ


خيلي وقته نه تنها حرفام شيطنت و سر زندگي نداره بلكه چشامم هم ديگه هيچ برقي از شيطنت توش نيست
آفتابگردون : اگه من شيطونم تو دو برابر من شيطوني
-

1 Comments:

Post a Comment

<< Home

 


FREE Hit Counters!