حرفهايي كه در دلم ماند

((... سرمایه های یک دل ، حرفهایی است که برای نگفتن دارد... ))

Tuesday, January 17, 2006

دوراهي

پشت يک بغض

با لرزشی خفيف در شانه‌هايت

ميمانی که کدام بهتر است ؟

تن به بوسه دادن

يا

روزهای نبودنش

کدام را برگزيدی؟

من

تن به تنهايی دادم


4 Comments:

  • At Tuesday, January 17, 2006 at 3:25:00 PM GMT+3:30, Anonymous Anonymous said…

    چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
    رخم را بوسه ده اکنون همانم

     
  • At Thursday, January 19, 2006 at 11:39:00 PM GMT+3:30, Anonymous Anonymous said…

    برمیگردم ایوانم را بشویم...

     
  • At Sunday, January 22, 2006 at 7:27:00 AM GMT+3:30, Blogger ... said…

    بر روي سنگ مزارم قالبي از يخ بگذاريد تا هنگامي كه خورشيد بر آن مي تابد به جاي يارم گريه كند

     
  • At Thursday, January 26, 2006 at 12:46:00 PM GMT+3:30, Anonymous Anonymous said…

    روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد

    و مهربانی؛ دست زیبائی را خواهد گرفت ...



    روزی که کمترین سرود؛ بوسه است

    و هر انسان

    برای هر انسان؛ برادری ست



    روزی که دیگر

    درهای خانه شان را نمی بندند

    قفل؛ افسانه ایست

    و قلب برای زندگی بس است ...



    روزی که معنای هر سخن؛ دوست داشتن است

    تا تو به خاطر آخرین حرف؛ دنبال سخن نگردی ...



    روزی که آهنگ هر حرف؛ زندگی ست

    تا من به خاطر آخرین شعر؛ رنج جست و جوی قافیه نبرم!



    روزی که هر لب؛ ترانه ایست

    تا کم ترین سرود بوسه باشد



    روزی که تو بیایی؛ برای همیشه بیایی

    و مهربانی با زیبائی یکسان شود ...



    روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم ...

    احمد شاملو

     

Post a Comment

<< Home

 


FREE Hit Counters!