شگفتي
هر چه بيشتر عمر مي كنم ، ذهنم زيبايي ها را بيشتر مي يابد و به شگفتي جهان پي مي برد
از حس علف ها ي زير پايم غرق در لذت مي شوم و
صداي جويبارهاي روان در كنارم
زمزمه باد در ميان سر شاخه هاي درختان هميشگي براي من طنيني خوش آهنگ داشته است
چشم انداز چمنزارها هميشه بيش از چهره آدميان به من آرامش بخشيده است
من عاشق اين جهان هستم
من خاك را كِشته ام ، محصول آنرا درو كرده ام ، فصل ها را در انتظار مانده ام و هميشه آنچه كاشته ام را ديده ام
0 Comments:
Post a Comment
<< Home