حرفهايي كه در دلم ماند

((... سرمایه های یک دل ، حرفهایی است که برای نگفتن دارد... ))

Wednesday, April 05, 2006

مغروق






بهم گفت : ازت خواهش مي كنم موقعي كه دارم تودرياي عشق غرق مي شم دستمو بگير و كمكم كن
اما روزگار سرنوشتي بر عكس رقم زده ؛ با اين تفاوت كه موقع غرق شدنم تنها تو ساحل وايستاده و به موجا نگاه مي كنه ( گله اي نيست اين خصوصيت انسان ِ ) و من بايد

چشمامو ببندم
و ته دريا بي رويا بميرم
پ.ن. يه چند وقت خواهشا مطالبمو نخونيد چون خيلي اعصابم بهم ريخته ست

1 Comments:

Post a Comment

<< Home

 


FREE Hit Counters!