حرفهايي كه در دلم ماند

((... سرمایه های یک دل ، حرفهایی است که برای نگفتن دارد... ))

Friday, August 12, 2005

ايستادن ، بيرون از پناهگاه تو


بيرون پناهگاهت مي مانم و درون را نگاه مي كنم
در حالي كه در اطرافم ، از هر سو ، بمب مي ريزند
تو در داخل پناهگاهت چقدر سرحال و در امان و خوشحال به نظر مي آيي
آيا گفته بودم كه من به اين چيزها توجه مي كنم ؟
آيا گفته بودم كه چه شگفت آور هستي ؟
و چقدر ناراحتم كه از هم جدا شده ايم
عزيزم ، من بيرون پناهگاه تو ايستاده ام
اما اميدوارم كه در قلب تو باشم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 


FREE Hit Counters!