حرفهايي كه در دلم ماند

((... سرمایه های یک دل ، حرفهایی است که برای نگفتن دارد... ))

Saturday, August 27, 2005

دارو

ديروز داشتم تو خيابون قدم مي زدم و حسابي تو خودم بودم كه بوق يه وانت نيسان من و به خودم آورد . وقتي از كنارم رد شد چشمم به شعر پشت ماشينش افتاد! من كه هيچ وقت نتونستم با ادبيات كوچه بازاري و ادبيات پشت كاميوني كنار بيام و اصلا دليل به وجود
اومدنش و نمي دونستم ، اين بيت و با تمام وجود درك كردم

" خواهي كه جهان در كف اقبال تو باشد خواهان كسي باش كه خواهان تو باشد "
اين شعر ، داروي تلخيه كه بايد به خورد خودم بدم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 


FREE Hit Counters!