دردا که هیچگاه پیدایش نخواهی کرد..و یاد او هر لحظه زنده خواهد بود.و این شاید عذاب تو باشد و شاید ارامش تو...من همه را خواندم.و حالا از خودم می پرسم در همه ی لحظه ها حرفی برای گفتن نبود یا حرفها بسیار بودند که من سکوت کردم؟....برگ ها از درخت خسته می شوند.پاییز بهانه است.خیلی به دلم نشست.
3 Comments:
At Sunday, April 9, 2006 at 9:08:00 AM GMT+3:30,
Anonymous said…
دردا که هیچگاه پیدایش نخواهی کرد..و یاد او هر لحظه زنده خواهد بود.و این شاید عذاب تو باشد و شاید ارامش تو...من همه را خواندم.و حالا از خودم می پرسم در همه ی لحظه ها حرفی برای گفتن نبود یا حرفها بسیار بودند که من سکوت کردم؟....برگ ها از درخت خسته می شوند.پاییز بهانه است.خیلی به دلم نشست.
At Saturday, August 12, 2006 at 6:29:00 PM GMT+3:30,
Anonymous said…
This site is one of the best I have ever seen, wish I had one like this.
»
At Thursday, August 17, 2006 at 10:53:00 PM GMT+3:30,
Anonymous said…
Your site is on top of my favourites - Great work I like it.
»
Post a Comment
<< Home