دلتنگي
نه از خاکم ... نه از بادم
نه دربندم ... نه آزادم
نه آن ليلاترين مجنون
نه شيرينم نه فرهادم
نه از آتش ... نه از سنگم
نه از رومم ... نه از زنگم
فقط مثل تو غمگينم فقط مثل تو دل تنگم
چه غمگينم چه تنهايم
نه پيدايم نه پنهانم
... نه آرامي به شب دارم
... نه اَميدي به فردايم
چه اَميدي ...چه فردايي
... اگه خوشحال اگه غمگين چه فرقي داره تنهايي
4 Comments:
At Tuesday, November 8, 2005 at 2:02:00 PM GMT+3:30,
Anonymous said…
دست من خيلی حقيره که واست يه سايه باشه..
آخه خورشيد کی می تونه بـــــا شبا همسايه باشه
....قصه ای نگفته بودی تو کــــــــــتاب سرنوشتم......
که بايد لحظه به لحظه تو رو از نو می نوشـــــتم......
يه روزی اومدی از راه از تــــــــه غبـــــــار جــاده....
ته چشمات غم دريا خســـــته با پای پيـــــاده.......
تو مث حــادثه بودی مـــــــثل بــــارون بــــهاری.........
.
At Tuesday, November 8, 2005 at 2:02:00 PM GMT+3:30,
Anonymous said…
سلام عزیز انشالله هرجا که هستی در هر شرایطی حالت خوب باشه و ایام بکامت.سایت اپدیت شده همراه با یه عالمه خاطره.موفق باشی .یاحق.
At Thursday, November 10, 2005 at 1:27:00 AM GMT+3:30,
Anonymous said…
ای جماعت ! بسلامت ! من ديگه حرفی ندارم !
شماهارُ تکُ تنها توی قصه جا میذارم !
من با من میرم از اينجا منُ من خيلی زياديم !
حيفِ اين همه ترانه که به بادِ گريه داديم !
من میرم اونور قصه سقفی از غزل بسازم.
سوار رخش ترانه تا تهِ جاده بتازم.
شايد اونجا يکی باشه که بفهمه اين صدا رُ
تو گوشش پنبه نباشه ، بشنوه ترانهها رُ
ای جماعت ! بسلامت ! من ديگه بر نمیگردم !
يادتون باشه که هرگز سکوتُ دوره نکردم !
ای جماعت ! بسلامت ! خوش باشين تو بیخيالی!
يه روز از همين ترانه میشکفن گلای قالی !
تنها من تو اين کوير آبادم !
تنها من حنجرهی فريادم !
شما تو بندِ نفس محبوسين
.
من تو زندانِ تنم آزادم !
At Thursday, November 10, 2005 at 12:12:00 PM GMT+3:30,
Anonymous said…
سلام دوست عزیزم...
من بهنوش هستم از وبلاگ التماس....
از طریق دوست خوبم علی از وبلاگ سرزمین دور با شما آشنا شدم..
به منم سر بزنید
لینمک بدید ....ممنون می شم...منم لینکتون می کنم...
با آرزوی موفقیت
پاینده ایران
بدرود
Post a Comment
<< Home