حرفهايي كه در دلم ماند

((... سرمایه های یک دل ، حرفهایی است که برای نگفتن دارد... ))

Friday, December 30, 2005

هميشه؟

!هنوز نمیدونم آیا خوبی ها هر چند واقعی، موندنیند ؟
... به اون و آرامش این شروع فکر میکنم ... آیا همیشگی ... یا

Thursday, December 29, 2005

...


يه ماه فرصتي بود كه ننويسم و به چيزايي كه اين چند وقت برام پيش اومده بود فكر كنم اين زمان لازم بود تا بتونم يه چيزهايي و به فراموشي بسپرم
دلم براي بلاگم خيلي تنگ شده چون چند وقتيه كه جاي خيلي چيزا رو برام پر كرده وسنگ صبورم شده

جون مي كنيم تو زندگي حس مي كنيم كه زنده ايم / جوني ها رو باختيم و فكر مي كنيم برنده ايم

نشون مي ديم كه كوهيم و هيچكي حريفمون نشد / كوه شدن اختياري نيست زندگي مهربون نشد

تا يك شكسته مي بينيم واسش چه اشكا روونه / خودمونم خوب مي دونيم كه از دل تنگمونه


دل مي شكنيم ، مي سوزونيم اصلا مهم نيست واسمون
اما تا ما رو مي شكنن مي ناليم از دست زمون

 


FREE Hit Counters!