حرفهايي كه در دلم ماند

((... سرمایه های یک دل ، حرفهایی است که برای نگفتن دارد... ))

Thursday, February 23, 2006

دلتنگي

نجواي يه دل

انگشت هام خسته هستن و چشمام خسته تر. چند روزیه که یه چیزی بدجوری توی دلم سنگینی میکنه
تو منو میشناسی. میدونی کی هستم. به چی فکر می کنم و از چی ناراحتم. کم باهات حرف میزنم ولی تو هوامو داشتی و داری... شک ندارم
من چی ازت خواستم که جوابمو ندادی؟ چند وقته به درگاهت پناه آوردم تا جوابمو بدی؟
برای تو سخته؟ آره؟ جواب دادن سخته؟ برای تو؟
چکار باید میکردم که نکردم؟ کم دلم شکست؟ کم پیشت اومدم؟کم نماز خوندم؟ کم دعا كردم ؟ کم داد زدم؟ کم گریه زاری کردم؟
کجای کارم ایراد داشت که جوابمو ندادی؟
تو نمیدونی من کیم؟ نمیدونی ته دل من چی میگذره؟
من آدم خوبی نیستم. خیلی گناه میکنم. نمازم رو عقب میندازم. اما تو چی؟ تو با من فرق نداری؟ نباید جوابمو بدی؟ نباید درخواستم رو پاسخ بدی؟
بخشش از بزرگان نیست؟ تو بزرگ نیستی؟
یکبار، فقط یکبار تو این دو سال گوشه چشمی بهم نشون دادی؟ یک ذره از اون چیزی که میخواستم رو بهم دادی؟ کوچکترین امیدواری بهم دادی که دلم بهش خوش باشه؟
دو ساله نمیتونم شاد باشم. نمیتونم. خودت هم میدونی. مجبورم جلوی بقیه قیافه بگیرم و قه قهه بزنم. و الا باید به صد نفر جواب بدم. هر چند وقت یکبار دلم میخواد بترکه. خودت میدونی. به هیچکس هم نمیتونم بگم. چون غیر از تو کسی رو ندارم. باید بار سنگین این غم رو به تنهایی به دوش بکشم
اینه؟ اون خدای خوب و مهربان که میگن اینه؟ نشستی کنار تا بسوزم و بمیرم؟
... تو خدایی
آره. غم بزرگ. خیلی بزرگ. خودت میدونی اگه یک نفر یه چیز ازت بخواد و جوابشو ندی چقدر زجرآوره
من ازت نه پول خواستم،نه کار، نه زندگی، نه شوهر، نه بچه، نه خونه، نه ماشین نه هیچ چیز دیگه
دوساله که من فقط یک چیز ازت خواستم
خودت میدونی که تو این دو سال حتی یک دعا برای خودم نکردم
خودت میدونی و این دل بی خاصیت من. کاری نکن در پیشگاهت از این هم که هستم، بیشتر احساس حقارت کنم
لذت جواب گرفتن رو از من دریغ نکن

Tuesday, February 21, 2006

! و پاييز


وپائیز برگی دیگر بر دامن غم دار طبیعت به یادگار گذاشت. برگی که از پائیز تنها زردی و عریانیش را به میراث برد و لگدمال شدن را آموخت زیرپای عابرانی که به صدای شکستن استخوانهایش می خندیدند.و باد سرودی سرد تر از تاریکی در گوش زمان زمزمه کرد و تاریخ به زیور ضجه ای کودکانه آراسته گردید. نیمه پائیز بود, نیمه آبان, نیمه تمام داستانهای بی پایان, نیمه افسانه تنهایی, نیمه
...



يه شب باروني توي پاييزاين حس شروع شد
و توي يه روز برفي زمستون تموم شد
و اين بود معناي جان كندن

Sunday, February 19, 2006

كوله بار

:كوله بار سنگين سال هاي گذشته را به زمين گذار
سختي هاي روزگاران پيشين
و گريه هاي ديروز
كه در پژواك خويش گم مي شوند
و نقش زايل شونده دلواپسي هاي رفته
كه در طراوت امواج فرداها و آغازها
نابود مي شوند و مي ميرند
به فردا گوش فرا دار ، كه رسيدن روزهاي نو را
نويد مي دهد

Friday, February 17, 2006

مستانگي



مستانگیم را به من برگردان
... ای دوست - من داغ عالم هوشیاری را پیش از این دیده ام
با اجازه از برادر خوانده

Tuesday, February 14, 2006

ولنتاين از نوع اصيل


روز 29 بهمن روز سپندار مذگان روز عشق شاد باد


وقتي به شروع و چگونگي وقوعش فكر مي كنم، بنظرم همه چيز گيج و پيچيده مي آيد! اما ظاهرا اين گيجي چندان هم عجيب ودور از انتظار نيست،چون عبارت "ضربه فرهنگي" را چنين تعريف كرده اند: "تغييراتي در فرهنگ كه موجب به وجود آمدن گيجي، سردرگمي و هيجان مي شود."اين ضربه چنان نرم و آهسته بر پيكر ملت ما فرود آمد كه جز گيجي و بي هويتي پي آمد آن چيزي نفهميديم
اين روزها مردم برگزاري جشن ها و مناسبت هاي خارجي را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر مي دانند.سفره هفت سين نمي چينند، اما در آراستن درخت كريسمس اهتمام مي ورزند!جشن شب يلدا كه به بهانه بلند شدن روز، براي شكرگزاري از بركات و نعمات خداوندي برگزار مي شده است را نمي شناسند، اما همراه و همزمان با بيگانگان روز شكرگزاري برپا مي كنند!همه چيز را در مورد ولنتاين و فلسفه نامگذاريش مي دانند، اما حتي اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است
چند سالي ست حوالي26 بهمن ماه (14 فوريه) كه مي شود هياهو و هيجان را در خيابان ها مي بينيم. همه جا اسم ولنتاين به گوش مي خورد. از هر بچه مدرسه اي كه در مورد والنتاين سوال كني مي داند كه "در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند.كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشي به نام والنتيوس(والنتاين)،مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دختر زندانبان مي شود .سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد عشاق،با قلبي عاشق اعدام مي شود...بنابراين او را به عنوان فدايي وشهيد راه عشق مي دانند و از آن زمان نهاد و سمبلي مي شود براي عشق!" اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است!جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايراني دقيقا مصادف است با 29 بهمن، يعني تنها 3 روز پس از والنتاين فرنگي! اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت يعني "بهترين راستي و پاكي" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهريور يعني "شاهي و فرمانروايي آرماني" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن مي شد، جشني ترتيب مي دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمين روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" لقب مي گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشني با همين عنوان مي گرفتند.سپندار مذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند.ملت ايران از جمله ملت هايي است كه زندگي اش با جشن و شادماني پيوند فراواني داشته است، به مناسبت هاي گوناگون جشن مي گرفتند و با سرور و شادماني روزگار مي گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگي، خلق و خوي، فلسفه حيات و كلا جهان بيني ايرانيان باستان است. از آنجايي كه ما با فرهنگ باستاني خود ناآشناييم شكوه و زيبايي اين فرهنگ با ما بيگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمريكاييها هستند كه به خود جهان بيني دچار مي باشند. آنها دنيا را تنها از ديدگاه و زاويه خاص خود نگاه مي كنند
مردماني كه چنين ديدگاهي دارند، متوجه نمي شوند كه ملت هاي ديگر شيوه هاي زندگي و فرهنگ هاي متفاوتي دارند
"اطلاع داشتن از فرهنگ هاي ساير ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله كاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم ديگران، بي اينكه ريشه در خاك، در فرهنگ و تاريخ ما داشته باشد، اگر هم به جايي برسيم، جايي ست كه ديگران پيش از ما رسيده اند و جا خوش كرده اند!براي اينكه ملتي در تفكر عقيم شود، بايد هويت فرهنگي تاريخي را از او گرفت. فرهنگ مهم ترين عامل در حيات، رشد، بالندگي يا نابودي ملت ها است. هويت هر ملتي در تاريخ آن ملت نهاده شده است
شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از 26 بهمن (ولنتاين) به 29 بهمن (سپندار مذگان ايرانيان باستان) منتقل كنيم

Monday, February 13, 2006

اصلاح

خدایا تو می دانی که آنچه اتفاق افتاد برای مسابقه در قدرت یا خواستن چیزی از متاع فانی این دنیا نبود. بلکه همه بدان جهت بود که نشانه های دینت را بنمایانیم و در شهرهای تو دست به اصلاح زنیم تا بندگان ستم دیده ات ایمن شوند و احکام متروک دین تو دوباره به جریان افتد

امام حسین تحفة العقول
پي نوشت : امسال نتونستم از نذرهايي كه تو تهران مي دادن بگذرم و يه هفته اي اومدم تهران
 


FREE Hit Counters!